اهداف بعثت پيامبر اكرم (ص)
1. هدايت عامه
هدف اصلي بعثت پيامبراكرم(ص) و همة انبيا هدايت و تزكيه نفوس عامه است كه اين محور اصلي يعني همان هدايت
نمودن جامعه و بازداشتن آنها از گمراهي و ضلالت ميباشد، پيرامون بعثت همه انبياء صادق است. چنانچه خداوند تعالي
نيز در بيان اشتراك هدف و خطوط اصلي بعثت انبيا ميفرمايد: «كل(1) آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لانفرق بين احد
من رسله»(2)
همه انبياء ايمان به خدا و ملائكه و كتب آسماني و رُسُل و رسالت دارند و مافرقي (در اصل رسالت و هدف) بين آنها قائل
نشد. همه بر محور ايمان به خدا مبعوث شدند و هدفي جز هدايت جامعه بر اساس خاستگاه اجتماعي و مقتضيات زمان
ندارند. بنابراين راه و هدف و مسير آنها مشترك است
سیستان شهرامام علی ع
مامستحق لطف شماییم یاعلی
هم عاشقیم وهم که گداییم یاعلی
ذکرلبم مدام علی یاعلی مدد
دلدادگان نخطه باییم یاعلی
سیستان شهرامام علی ع
ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کدوکی ام دل به تو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا . . .
عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه
.
.
.
اس ام اس ایام فاطمیه
الهی داد از این دل داد از این دل / کنار قبر زهرا کرده منزل
بگو زهرا زجا خیزد ببیند / که اشک دیده کرد خاک او گل . . .
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت
*********
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام در بارهی تعریف غیبت میخوانیم که:
غیبت آن است که در باره برادر مسلمانت چیزی بگویی که خداوند آن را بر او مستور داشته است.
این نکته حائز اهمیت است که از بعضی کلمات بزرگان گاه چنین استفاده میشود که غیبت در مورد همهی مؤمنان نیست بلکه تنها در مورد کسانی است که از گناه خود پشیمانند و یا توبه کردهاند و در سرحد اعتدالند.
و اما غیبت افراد فاسق و گنهکار جایز است هر چند گناهشان پنهان باشد و گاه به این روایت از امام صادق علیهالسلام نیز استناد جستهاند که فرمود:
کسی که در روابطش با مردم ستم نکند، و در سخنانی که میگوید به مردم دروغ نگوید و از وعدههایش تخلف نجوید چنین کسی غیبتش حرام و شخصیت کامل و عدالت او ظاهر و اخوتش واجب است.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
هنگامی که فاسق تظاهر به فسق کند نه احترامی دارد و نه غیبتی
و در حدیث دیگری از امام رضا (علیهالسلام) میخوانیم :
من القی جلباب الحیاء فلا غیبه له
کسی که چادر حیا را از سر برگیرد غیبت ندارد
احادیث متعدد به خوبی نشان میدهد که اگر شخصی گناه کند و مستور باشد، غیبت او جایز نیست و غیبت شخص متظاهر به فسق نیز در خصوص آن عملی که تظاهر به آن میکند جایز است نه نسبت به تمام اعمالش.
از این گذشته حرمت غیبت با دلیل عقل نیز ثابت است چرا که نوعی ظلم و ستم و افشای اسرار و ریختن آبروی مردم محسوب میشود و بیشک فرقی میان فاسق و عادل در این زمینه نیست مگر در مواردی که غیبت سبب نهی از منکر یا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمین گردد. و در آن هم میان فاسق و عادل تفاوتی نیست.
یکی از گناهان بزرگ غیبت است. غیبت یعنی پشتسر دیگران بدگویی کردن و سخن ناخوشایند گفتن.
در روایتی آمده غیبت عبارت است از بیان اموری است که خدا بر برادرت پنهان کرده است اما بیان اموری مثل عصبانیت و عجله
که ظاهر هستند غیبت محسوب نمیشود باید توجه داشت که تحقق غیبت فقط به واسطهی زبان نیست بلکه غیر از گفتار بوسیلهی نوشتن و ایماء و اشاره و حرکت چشم و اعضای دیگر و هر چیزی که مقصود را بفهماند نیز محقق میشود و به همین خاطر است که گفتهاند:
قلم،زبان دوم انسان است.
علل و اسباب غیبت چند چیز است:
1-وقتی انسان از کسی ناراحتی دارد میخواهد با ذکر معایب او خود را راحت کند
2-همراهی با دوستان در غیبت دیگران
3-وقتی انسان کار زشتی انجام داده به خاطر اینکه مورد مذمت و نکوهش قرار نگیرد دیگری را که کار او را انجام داده است نام میبرد.
4-چون انسان میداند از شر زبان شخصی در امان نیست سعی میکند او را در نظر دیگران بیارزش جلوه دهد تا سخنانش بیتأثیر شود.
5-انسان معایب و نواقص دیگری را ذکر میکند تا برتری خود را اثبات کند.
6-انسان برای خنده آوردن دیگران شخصی را مورد غیبت قرار میدهد.
7-انسان کسانی را میبیند که مرتکب منکرات میشوند و از فرط تعجب برای دیگران بازگو میکند.
8-انسان فردی را گرفتار و مبتلا دیده، غمگین میشود و این مطلب را بازگو میکند
حضرت اباصالح المهدی (عج) میفرمایند : به خدا پناه میبرم از کوری بعد از بینایی و از گمراهی بعد از هدایت و از کارهای هلاکت کننده و از فتنه های نابود کننده. کمال الدین و تمام النعمة جلد 2 صفحه 189
حضرت مهدی (ع) در نامه مبارکش به سفیر خود محمد بن عثمان فرمود : برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید ، چون همین دعا موجب فرج شماست. منتخب الاثر صفحه 268
حضرت مهدی (عج) فرمود: هر یك از شما باید عملى را انجام دهد كه سبب نزدیكى به ما و جذب محبّت ما گردد؛ و باید دورى كند از كردارى كه ما نسبت به آن ، ناخوشایند و خشمناك مى باشیم. پس چه بسا شخصى در لحظه اى توبه كند كه دیگر به حال او سودى ندارد و نیز او را از عِقاب و عذاب الهى نجات نمى بخشد. (بحارالا نوار، ج 53، ص 176، س 5، ضمن ح 7، به نقل از احتجاج)
امام زمان (عج) فرمود: شیعیان ما هنگامی به فرجام و زیبای خداوند می رسند كه از گناهانی كه نهی شده اند احتراز نمایند. (بحارالانوار ج 53، ص 177)
امام زمان (عج) فرمود: اگر شیعیان ما (كه خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد) در وفای به عهد و پیمان الهی اتحاد و اتفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم می شمردند سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند. (الاحتجاج للطبرسی ج 2، ص 499)
حضرت مهدی (عج) می فرماید: اما علت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتفاق افتاده است پس خداوند عز و جل در قرآن فرموده است: ای مؤمنان از چیزهایی نپرسید كه اگر آشكار شود بدتان آید. (بحارالانوار ج 78، ص 380)
حضرت مهدی (عج) می فرماید: همانا پدران من (ائمّه و اوصیاء علیهم السلام )، بیعت حاكم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود؛ ولى من در هنگامى ظهور و خروج نمایم كه هیچ طاغوتى بر من منّت و بیعتى نخواهد داشت و هیچ قرار و مداری با کسی ندارم . الدّرّة الباهرة، ص 47، س 17 ؛ کمال الدین، ج2،صفحه 485 ؛ بحارالا نوار ج 56، ص 181، س 18
امام مهدى عليهالسلام :إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِاللّهِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ ؛ امام مهدى عليهالسلام :دختر رسول خدا (فاطمه) براى من سرمشقى نيكو است .الغيبه ، طوسى ، ص 286
امام مهدى عليهالسلام :كان [الإمامُ العَسكَري عليهالسلام] نُورا ساطِعا و قَمَرا زاهِرا اختارَ اللّهُ لَهُ ما عِندَهُ فَمَضى عَلى مِنهاجِ آبائِهِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ ؛ امام مهدى عليهالسلام :او { امام حسن عسکری (ع) } نورى فروزان و ماهى درخشان بود كه خداوند آنچه را نزد خود بود براى او برگزيد . او راه و روش پدران بزرگوار خود را گام به گام دنبال كرد تا رحلت فرمود . بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 191
امام مهدى عليهالسلام در زيارت ناحيه مقدّسه :لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛ امام مهدى عليهالسلام در زيارت ناحيه مقدّسه :هر صبح و شام بر تو گريه و شيون می كنم و در مصيبت تو به جاى اشك ، خون می گريم . بحار الأنوار ، ج 101 ، ص 238 .
امام مهدى عليهالسلام :أكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجيلِ الفَرَجِ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم ؛ امام مهدى عليهالسلام :براى تعجيل در فرج بسيار دعا كنيد ، كه فرج من فرج شما نيز هست .. كمال الدّين ، ص 485
امام مهدى عليهالسلام :إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَىءٌ مِن أخبارِكُم ؛ امام مهدى عليهالسلام :ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست .. بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175
امام مهدى عليهالسلام :أنا خاتِمُ الأوصِياءِ ، بي يُدفَعُ البَلاءُ مِن أهلي و شيعَتي ؛ امام مهدى عليهالسلام :من وصىّ آخرين ام ؛ به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع می شود .همان ، ص 285 .
امام مهدى عليهالسلام :إنَّ اللّهَ مَعَنا ، فَلا فاقَةَ بِنا إلى غَيرِهِ و الحَقُّ مَعَنا فَلَن يُوحِشَنا مَن قَعَدَ عَنّا ؛ امام مهدى عليهالسلام :خدا با ما است و نيازمند ديگرى نيستيم . حق با ما است و باكى نيست كه كسى از ما روى بگرداند .الغيبة ، طوسى ، ص 285 .
امام مهدى عليهالسلام :إجعَلوا قَصدَكُم إلَينا بِالمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الواضِحَةِ ؛ امام مهدى عليهالسلام :گرايش خود را به ما ، با دوست داشتن سنّت روشن همراه كنيد .. همان ، ص 179 .
امام مهدى عليهالسلام :ما اُرغِمَ أنفُ الشَّيطانِ بِشَىءٍ مِثلِ الصَّلاةِ ؛ امام مهدى عليهالسلام :هيچ چيز مانند نماز ، بينى شيطان را به خاك نمی مالد .. همان ، ص 182 .
امام مهدى عليهالسلام :لِيَعمَل كُلُّ امْرِءٍ علَى ما يُقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا ؛ امام مهدى عليهالسلام :هر يك از شما بايد كارى كند كه با آن به محبّت ما نزديك شود .. بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 176 .
امام مهدى عليهالسلام :إنَّ الأرضَ لا تَخلُو مِن حُجَّةٍ إمّا ظاهِرا و إمّا مَغمُورا ؛ امام مهدى عليهالسلام :زمين از حجّتى آشكار يا نهان خالى نيست .كمال الدّين ، ج 2 ، ص 511 .
امام مهدى عليهالسلام :أنَا الَّذي أملأَُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا ؛ امام مهدى عليهالسلام :منم كه زمين را از عدالت لبريز می كنم ، چنان كه از ستم آكنده است .بحار الأنوار ، ج 52 ، ص 2 .
امام مهدى عليهالسلام :أمّا وَجهُ الاِنتفاعِ بِي في غَيبَتي فَكَالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ إذا غَيَّبَها عَنِ الأبصارِ
سیستان شهرامام علی ع
شگفتیهای شهر سوخته
شگفتیهای شهر سوخته-در روزگاران دور که بشر تازه یکجا نشین شده بود، شهری در سیستان پدید آمد که به گفتهی باستانشناسان به لحاظ بافت شهری، جمعیت، برنامه ریزی شهری و ... اولین شهر جهان بود.
شهر سوخته و تمدن هوشمند و خلاق آن با بیش ازپنجهزار سال قدمت، بهعنوان بزرگترین استقرار شهرنشینی در نیمهی شرقی فلات ایران، نمونهای منحصر به فرد و حکایتگر واقعی علم، صنعت و فرهنگ گذشتههای دور این مرز و بوم میباشد.
شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده است. شهر سوخته در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم شهر سوخته در چهار دوره بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند.
اینک به برخی از این پیشرفت های شگفت انگیز اشاره می کنیم:
- نخستین چشم مصنوعی جهان در شهر سوخته
برای نخستین بار در شهر سوخته یك چشم مصنوعی متعلق به 4800 سال پیش كشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی 25 تا 30ساله بوده که در یکی از گور های شهر سوخته مدفون شده بوده است.جمجمه زن صاحب چشم مصنوعی شهر سوخته ،چشم مصنوعی روی جمجمه او دیده میشود.
سیستان شهرامام علی ع
سیستان شهرامام علی ع
تاریخ مثل ساقی کوثر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک بر نداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیامبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چهار چوب در قلعه کنده شد
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لا فتی صفتی در خورش نبود
یا جبرئیل واژه ی بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گم شده است
هرکس که ختم نادعلی بر نداشته است
** *
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
سیستان شهرامام علی ع
سیستان شهرامام علی ع
سیستان شهرامام علی ع
نام رستم دو بهر مىباشد .بهر نخست از واژه رئوذ به معنى بالش و نمو است .روى در فارسى كه به معنى چهره و صورت ظاهر است كه كلمه مذكور از ريشه فعل رئود كه به معنى باليدن است مىباشد .از همين واژه رستن و روئيدن مىباشد .بهر دوم از واژه تهم است (-تهمتن )بنابر اين رستم درست به معنى تهمتن است يعنى كشيده بالا وبزرگتن و قوى پيكر ،بسا در فرهنگها رستهم ضبط شده كه به خوبى بهر دوم اسم محفوظ است .(يشتها .ج 2،ص 139)«رستم جهان پهلوان -پور زال دستان پور سام سوار پور نريمان پشت و پناه ايرانيان نماينده فرّ و شكوه ايران باستان ،به تن چاره جوى و به دل مهربان ،نمونه بزرگوارى و شرف و افتخار ،فدايى ايران ،دوست فروتنان و درماندگان و دشمن دروغ و كژى و پيمان شكنى .تهمتن .پيلتن .شيرگير ،شيرخوى ،ديوبند ،خداوند رخش ،يل شيراوژن تاجبخش ،بازوى ايران ،اميد ايران ،نويد ايران ،سپهدار سپهكش ،شيرفش تندر بانگ آذرخش خشم ،راست گفتار راست كردار نيكو انديش .پيل رفتار بر آرنده نهنگان ز درياى نيل .
براى نخستين بار از رستم سردار نامى يزدگرد سوم نام برده شده است .در شاهنامه آمده است چون سعد وقاص براى جنگ به سوى ايران آمد يزدگرد سوم :رستم پسر فرخ هرمزد بود كه از او در شاهنامه به نام فرخ زاد ياد شده است .(-فرخ زاد )رستم در زمان يزدگرد سوم نايب السلطنه حقيقى ايران محسوب مىگشت ،وى مردى صاحب نيروى فوق العاده و مديرى با تدبير و سردارى دلير بود .او كاملاً از خطر عظيمى كه در نتيجه حمله عرب به كشور ايران روى آورده بود ،اطلاع داشت ،پس فرماندهى كل نيروى لشكرى را به عهده گرفت و در دفع دشمن جديد كوششى دليرانه كرد .سپاهى بزرگ در پيرامون پايتخت حاضر شد .امّا خليفه عمر دست پيش انداخت .در سال 636(م )سپاه ايران ،در قادسيه ،نزديك حيره با سعد بن وقاص سردار عرب روبرو شد .جنگ سه روز طول كشيد و به شكست ايرانيان خاتمه يافت .رستم كه شخصاً حركات افواج ايران را اداره مىكرد ،و در زير نشسته و درفش كاويان را در برابر خود نصب نموده بود ،كشته شد ،و درفش كاويان (-كاوه آهنگر )كه نمودار شوكت و قدرت ايران بود ،به دست عرب افتاد .(ايران در زمان ساسانيان .ص 525)
-پسر زال و رودابه است .هنگامى كه زال به پدر خود سام نريمان نامه نوشت تا تا از او براى پيوند با رودابه اجازه بخواهد ،سام از ستارهشناسان سرانجام اين پيوند را پرسيد و آنان پس از آنكه چندى راز آسمان را باز جستند به وى پاسخ دادند ؛ستاره شناسان مانند اين پاسخ را به منوچهر شاه نيز دادند :پيوند زال و رودابه انجام شد و رودابه باردار گشت و رنج باردارى خود را براى مادر چنين بر مىشمرد ؛و چون زمان زادن فرا رسيد ،رودابه به از هوش برفت و زال هراسان سيمرغ را به يارى خواند و سيمرغ حاضر آمد و زال را دلدارى داد :اما سيمرغ زال را گفت كه فرزند رودابه :تا پهلوگاه رودابه را بكافد و بچه را از پهلوى وى بيرون كشد و جاى زخم را بدوزد و گياهى را كه سيمرغ به وى مىدهد با شير و مشك بياميزد و بكوبد و در سايه خشك كند و بر آن نهد .زال نيز چنين كرد و موبدى هنرمند و دانا را فرا خواند و موبد :و چون رودابه به هوش آمد و فرزند را ديد :آنگاه از روى اندام رستم پيكرهاى از حرير بساختند و درون آن را با موى سمور بياگندند و رخ وى را بر آن آراستند و آن پيكره را كه سنانى زيركش و در دستى كوپال داشت بر اسب نشاندند و عنان به دست چپ وى دادند و به نزد سام فرستادند و چون سام اين پيكره را ديد شگفتيها نمود كه «مرا ماند اين پرنيان گفت راست ».
ده دايه به رستم شير مىدادند و چون وى را از شير باز گرفتند خوراك وى ،غذاى پنج مرد بود و هنگامى كه از هشت سالگى گذشت سام ديدار رستم را به زابلستان آمد .پيلى را بياراستند و بر آن تختى زرين نهادند و رستم با آن زور بازو و يال دلاورانه ،تاج بر سر و كمر بسته با گرزى گران بر آن نشست و :نخستين كار پهلوانى رستم هنگامى رخ داد كه شبى پيلى سپيد كه از آن زال بود رها شد و به مردم گزند رساند .رستم آگاه شد و گرز سام را برگرفت و با آنكه كسان راه را بر وى گرفتند رستم آنان را براند و زنجير و بند سراى را در هم شكست و تازان به سوى ژنده پيل رفت و پيل را با ضربت گرز بر زمين افكند و كشت و باز -گشت ،روز ديگر زال را از اين داستان آگاه ساختند و او رستم را فراخواند و ستود و به رفتن به كوه سپند و گشودن دژ آن و گرفتن انتقام خون نريمان فرمان داد .
سیستان شهرامام علی ع
نقش رستم نام مجموعهای باستانی در روستای زنگیآباد واقع در شمال شهرستان مرودشت استان فارس ایران است که در فاصلهٔ ۶ کیلومتری از تخت جمشید قرار دارد. این محوطهٔ باستانی یادمانهایی از عیلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را در خود جای دادهاست و از حدود سال ۱۲۰۰ پیش از میلاد تا ۶۲۵ میلادی همواره مورد توجه بودهاست زیرا آرامگاه چهار تن از پادشاهان هخامنشی، نقش برجستههای متعددی از وقایع مهم دوران ساسانیان، بنای کعبه زرتشت و نقشبرجستهٔ ویرانشدهای از دوران عیلامیان در این مکان قرار دارند و در دورهٔ ساسانی، محوطهٔ نقش رستم از نظر دینی و ملی نیز اهمیت بسیار داشتهاست.
در گذشته، نام این مکان سهگنبدان یا دوگنبدان بودهاست که در بین مردم منطقه، به نامهای کوه حاجیآباد،کوه استخر یا کوه نِفِشت نیز خوانده میشد و احتمالاً نام نقش رستم پس از آنکه ایرانیان بین رستم، پهلوان شاهنامه و سنگنگارههای شاهان ساسانی ارتباط برقرار کردند به این مکان داده شد.
قدیمیترین نقش موجود در نقش رستم مربوط به دورهٔ عیلام است که نقش دو ایزد و ایزدبانو و شاه و ملکه را بهتصویر کشیده بود ولی بعدها در دورهٔ ساسانی، بهرام دوم بخشهایی از آن را پاک کرد و نقش خود و درباریانش را به جای آن تراشید. کعبه زرتشت بنای سنگی و بُرجمانند موجود در این محوطهاست که به احتمال زیاد در دورهٔ هخامنشی ساخته شده بود و کاربرد آن تاکنون مشخص نشده است؛ بر سه گوشهٔ این بنا دو کتیبه از شاپور اول و کرتیر نوشته شدهاست که از نظر تاریخی ارزش زیادی دارند. چهار آرامگاه دخمهای در سینهٔ کوه رحمت کنده شدهاند که متعلق به داریوش بزرگ، خشایارشا، اردشیر یکم و داریوش دوم هستند که همهٔ آنها از ویژگیهای یکسانی برخوردارند.
اردشیر بابکان نخستین کسیست که در این محوطه، سنگنگارهای تراشید و صحنهٔ تاجگیریاش از دست اهورامزدا را ثبت کرد. پس از وی نیز شاهان ساسانی صحنههای تاجگذاریشان یا شرح نبردها و افتخارتشان را بر سینهٔ کوه نقش کردند. اینکه اردشیر و پسرش شاپور دوم نقشبرجستههایی را در کنار نقشبرجستههای همتایان هخامنشی خود در نقش رستم تراشیدند، احتمالاً نشان از راهکردی فرهنگی و سیاسی در تقلید از گذشته داشتهاست.
سیستان شهرامام علی عدرباره زابل
کشور : ایران
استان : سیستان و بلوچستان
بخش : ۵
نامهای قدیمی: سکستان ، سجستان و نیمروز
سال شهرشدن: ۱۳۱۶
جمعیت مردم : ۳۲۹٫۳۱۷ نفر (۱۳۸۵)
زبانهای گفتاری : فارسی با لهجه زابل بلوچی
مذهب :مسلمان ۷۰ % شیعه , ۳۰ % سنی
جغرافیای طبیعی
مساحت : ۱۵,۱۹۷ کیلومتر مربع
اطلاعات شهری
پیششماره تلفنی : ۰۵۴۲
هتل معروف : هتل آرام
شهرستان زابل یکی از شهرستانهای استان سیستان و بلوچستان در جنوب شرقی ایران است. مرکز این شهرستان شهر زابل است. از این منطقه در شاهنامه فردوسی به نام زابلستان نیز یاد شده و رستم قهرمان شاهنامه زاده این سرزمین است.
که رستم یلی بود در سیستان منش کردمی رستم داستان
دریاچه هامون که بزرگترین دریاچه آب شیرین در ایران است، در این شهرستان واقع شده است. جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ ، برابر با ۳۲۹٫۳۱۷ نفر بوده است
موقعیت جغرافیایی
شهرستان زابل با مساحت ۱۵۱۹۷ کیلومترمربع در ضلع شمال شرقی استان سیستان و بلوچستان قرار گرفته و فاصله مرکز شهرستان تا مرکز استان (زاهدان ) ۲۰۷ کیلومتر است.
تقسیمات کشوری
این شهرستان دارای ۵ شهر ، ۵ بخش ، ۱۷دهستان و ۸۸۵ آبادی دارای سکنه است. این شهرستان در حدود ۳۰ کیلومتر تا مرز ایران و افغانستان فاصله دارد.
عوارض طبیعی
شهرستان زابل دارای اقلیم بیابانی گرم و خشک است. میانگین بارش سالانه در این شهرستان ۶/۵۹ میلیمتر و دمای آن در سال از ۵/۹- تا ۴۹ درجه سانتی گراد متغییر است . از ارتفاعات مهم این شهرستان کوه خواجه (در ۲۵ کیلومتری شهر زابل) و قلعه رستم درغرب زابل میتوان نام برد. در کنار این کوه تصویری از رستم پهلوان که گرزی دوسر در دست دارد، نقش بسته است در دامنههای جنوبی آن نیز ویرانههای بناهای منسوب به دوره اشکانیان بر جا مانده که در زمان خود بسیار باشکوه بوده است.
"زکریا قزوینی"
"در میان سکنه فعلی سیستان می توان خالص ترین نمونه های نژاد قدیمیآریا را پیدا کرد . اگر مطالعات دقیق و کاملی از تمام مسایل ایالت سیستان به عمل آید درسی بسیار مفید برای ما خواهد بود و امکان دارد به وسیله آن به فهم تاریخ اولیه نژاد آریایی و به موضوعات بس مهمتری پی برد."
"هنری مک ماهون"
"می گویند ایران کشوری است که نژاد ما انگلیسی ها از آنجا مهاجرت کرده است ممکن است چنین باشد هرگاه این طور باشد بایستی به ما تبریک گفت که این اندازه خود را اصلاح کرده ترقی کرده ایم یا به سیستانی ها تسلیت و تعزیت گفت که این قدرها تنزل کرده اند"
"هنری ساوج لندور "
سیستان جلگهای است که شاهرگ حیاتی آن رودخانه معروف هیرمند است. این رودخانه از کوههای بابا یغما در جنوب سلسله جبال هندوکش سرچشمه گرفته وبعد ازطی صدها فرسنگه به مرز ایران میرسد و پس از سیرآب کردن جلگه سیستان، مازاد آن وارد دریاچه هامون شده و سرریز آن از طریق رودخانه شیله(شیلا- شلاق) وارد گودزره در مرز پاکستان و افغانستان میشود.
رودخانه هیرمند در سیستان بارها تغییر مسیر داده و دلتای جدیدی ایجاد کردهاست. به همین دلیل هم در گوشه و کنار این منطقه آثارحیات انسانی و خرابههای باقی مانده دیده میشوند که توسط سیلاب یا تغییر مسیر آب متروک شدهاند و مردم آنجا را ترک گفتهاند. قدیمیترین مکان سکونتی انسان را در شهر سوخته و یا همان کاخ گلشن زرنگار، در کنار جاده زابل - زاهدان مشاهده میکنیم.
زمین شناسی
سیستان از منظر زمین شناسی یک دشت آبرفتی هموار و نسبتاً مسطح از رسوبات رودخانه ای می باشد. کف رسوبات از سنگ های کرتاسه و کنگلومرای اواخر دوره ترشیاری شکل گرفته است.
بر روی گدازه های مارن قرمز دوره ترشیاری، تنها برجستگی بازالتی سیستان به نام کوه خواجه مشاهده می شود. چاه نیمه های سیستان هم حاصل فعالیت دوره کواترنری است. جلگه سیستان از غرب به رشته کوه هایی محدود می شود که از فلیش های کرتاسه و رسوبات تبخیری و آهک های الیگوسن و سازنده پلیوسن تشکیل شده و در ضلع جنوبی رشته کوه های فوق، سنگ های متامورفیک مشاهده می شود. [۲]
تاریخ
سیستان در اساطیر ایران و آئین زرتشت، اهمیت بسزایی دارد. در داستانهای قدیم ایرانی، سیستان و زابلستان از این جهت واجد شهرت و اهمیت است که موطن زال، پدر رستم، پهلوان نامدار ایران باستان می باشد. در یک متن پهلوی به نام شهرهای ایران، ساخت سیستان و بنای آتشکده کرکویه، به افراسیاب تورانی نسبت داده شده است. [۳]
مورخین قدیم یونان، سرزمین واقع در مسیر سفلای هیرمند را درانگیانا می خواندند که ضبط های دیگرش زرنگای و سرنگای می باشد. از این منطقه در کتیبه های داریوش اول در بیستون و تخت جمشید، تحت عنوان زرنک یاد شده است. [۴]
با ورود آخرین دسته از آریاییها در حدود سال ۱۲۸ ق. م. که سکه یا سکاها نامیده میشدند از شمال افغانستان به طرف جنوب یعنی قندهار و سپس به طرف غرب راه پیمودند تا به ایالت زرنک و کنارههای دریاچه زره رسیدند و نام زرنک به واسطه ورود سکاها به سکستان تبدیل گردید و عربها سجستان میگفتند و بالاخره به سیستان تغییر نام یافت که امروزه به همین نام خوانده و شناخته میشود.
در آغاز خلافت عباسیان، سیستان از این جهت نیز شهرت پیدا کرد که پادشاهان صفاریان از آنجا بر خاستند و در نیمه دوم قرن سوم بر قسمت عمده جنوب و خاور ایران استیلا یافته و رایت استقلال برافراشتند.
در سال ۷۵۸ هجری شمسی، تیمور با لشکریان خود در جلو حصار سیستان ظاهر شد و قلعه آن را با خاک یکسان نمود. پس از مقاومت مردم، تیمور اهالی سیستان را مورد قتل عام قرار داد. [۵]
در سایه ظهور حکومت صفویه، سیستان مجدداً جان گرفت و مدنیتی به هم زد. [۶]
در قرن نوزدهم میلادی، ولایت سیستان مایه بحث و منازعه بین حکمرانان هرات و قندهار واقع شد. پس از اتحاد افغانستان توسط دوست محمد خان، محارباتی جهت تصرف سیستان بین ایران و افغانستان روی داد. سرانجام تحدید سرحدات در سال ۱۸۷۲ به دست کمیسیون انگلیسی به ریاست ژنرال اسمیت صورت پذیرفت و قسمتی از سیستان به وسیلهٔ عهد نامه پاریس از سیستان جدا گردید و درآن سوی مرز ماند، اما فرهنگ مردم، آداب و رسوم، زبان و ادبیات آنها همچنان پایدار و پا برجا و یکسان است. [۷]
از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۱۶ شمسی، سیستان جزو قلمرو خاندان خزیمه علم درآمد. در این زمان، سیستان بر اساس ترتیبات اداری و سیاسی نوین کشور، به عنوان بخشی از استان کرمان درآمد.
مرکز فعلی سیستان، زابل خوانده می شود. اگرچه در گذشته تحت عناوین نصرت آباد، نصیرآباد و سیستان نیز خوانده می شده است. شهر فعلی سیستان در اواخر دهه ۱۸۶۰ میلادی و توسط امیرعلم خان سوم خزیمه بنا شد. [۸]
جغرافیای تاریخی
سیستان را میشود به سه نوع سیستان تقسیم کرد:
۱. سیستان کهن و باستان: شامل مرکز تمام مناطق شرق فلات ایران، نیمهٔ جنوبی و شرقی افغانستان کنونی، مناطق شمال پاکستان، کشمیر و همچنین طبق متون تاریخی، در دوران باستان، منطقهٔ تبت در ادوار طولانی متعلق به فتوحات امیران و حکام سیستانی بودهاست.
۲. سیستان اصلی و محدود: شامل نیمهٔ جنوبی افغانستان، منطقهٔ چمن و ارتفاعات آن در پاکستان، مثلث شمال غرب بلوچستان پاکستان و سیستان ایران = زهک، جزینک، نهبندان، شوسف، زابل، نصرت آباد، شوره گز، بنجار، محمد آباد و...
۳. سیستان رسمی: که بعد از عهد نامه ی پاریس به دو بخش سیستان ایران و سیستان افغانستان تقسیم شده است؛ که ولایات هلمند، نیمروز و جنوب ولایت فراه جزو سیستان افغانستان و شهرستانهای زابل، نهبندان و توابعشان و شرق کویر کرمان جزو سیستان ایران محسوب میشوند.
زبان
گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد. [۹]
این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری و تاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد. [۱۰]
سابقه تاریخی
فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده اند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. [۱۱] بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. [۱۲] اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی مانده است. [۱۳]
یک سرود دینی به گویش سیستانی باقی مانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است. [۱۴]
خاستگاه
گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبانهای ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند. [۱۵]
دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است. [۱۶]
نوشتار
گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است. [۱۷]
گونه های زبانی
چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.
زرگری
در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.
ادبی
گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.
سیدی
در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلا کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.
عربی
گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.
سیستان شهرامام علی ع
. اولین ترجمه قرآن کریم به گویش محلی سیستانی تحت عنوان قرآن قدسی به خط کوفی که به دستور خلف ابن لیث صفاری در سیستان صورت پذیرفته شده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.